معنی پس گرفتن ادبی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) چیز داده را گرفتن فراز گرفتن باز گرفتن واستدن استرداد: کتابش را پس گرفت، مکافات یافتن پاداش یافتن پاد افراه یافتن: از هر دست که بدهی پس میگیری. یا پی گرفتن بایع سلعه را از مشتری. متاع فروخته را از مشتری پس گرفتن وردبهای آن. یا پس گرفتن درس از طفل. درس خوانده را از طفل پرسیدن.
لغت نامه دهخدا
پس گرفتن. [پ َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) گرفتن چیزی بعد از آنکه داده باشند. بازستدن چیزی که داده باشند. فرازگرفتن. بازگرفتن. واستدن. استرداد (ابداً تسترد ماوهب الدهر فیالیت جوده کان بخلا).
- پس گرفتن بایع سلعه را از مشتری و غیره، بازگرفتن بایع متاع فروخته را از مشتری و ردّ بهای آن.
- پس گرفتن درس ِ طفل و غیره، شنیدن معلم سبق خوانده و آموخته طفل را از طفل.
|| پاداش و بادافراه یافتن. بمکافات رسیدن.
- امثال:
از هر دست بدهی پس میگیری، یا از هر دست دادی پس میگیری.
پس خم گرفتن
پس خم گرفتن. [پ َ خ َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) پس سر کردن. روگردانیدن. (از مصطلحات از غیاث اللغات).
حساب پس گرفتن
حساب پس گرفتن. [ح ِ پ َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) وادار کردن مسئول یک بنگاه حسابدار را به روشن کردن حساب.
فرهنگ معین
ترکی به فارسی
ادبی
عربی به فارسی
ادبی , کتابی , ادیبانه , ادیب , وابسته به ادبیات , ادبیاتی
معادل ابجد
829